
چکیده
در بهار ۲۰۱۹، معلمان لهستانی یکی از بزرگترین اعتصابهای صنفی کشور را رقم زدند. مشارکت بسیار گسترده بود و حمایت اجتماعی زیادی از اعتصاب وجود داشت، اما این حرکت در نهایت به نتیجه نرسید و خواستههای معلمان برآورده نشد. این مقاله با رویکردی جامعهشناسانه، دلایل شکست اعتصاب را بررسی میکند. تمرکز اصلی بر نقش اتحادیۀ اصلی برگزارکنندۀ اعتصاب (اتحادیۀ معلمان لهستان ZNP ) و بحران مشروعیتی است که گریبانگیر آن شده بود. بر پایۀ مصاحبههای میدانی با معلمان و تحلیل اسناد رسانهای و اتحادیهای، نویسنده استدلال میکند که ضعف در ارتباط، ساختار بوروکراتیک و نبود دموکراسی داخلی، موجب شد که بخشی از معلمان به گروههای مستقل روی بیاورند و انسجام اعتصاب از درون فروبپاشد. این مطالعه درسهایی مهم برای بازسازی اتحادیهها و آیندۀ سازمانیابی کارگران ارائه میدهد.
مقدمه
در آوریل ۲۰۱۹، لهستان صحنۀ یکی از بزرگترین اعتصابهای معلمان در تاریخ معاصر خود بود. معلمان در ۱۴٬۰۰۰ مدرسه به اعتصاب پیوستند و در اوج، نزدیک به ۶۰۰٬۰۰۰ نفر شرکتکننده داشت. اعتصاب سه هفته طول کشید، اما در نهایت با تعلیق از سوی اتحادیۀ برگزارکننده (اتحادیۀ معلمان لهستان) به پایان رسید، بیآنکه حتی یک خواستۀ اصلی معلمان برآورده شود.
این اعتصاب در واکنش به دومین اصلاح ساختاری نظام آموزشی پس از سال ۱۹۸۹ شکل گرفت که نظام سهمرحلهای آموزش را حذف و ساختار دومرحلهای (۸ سال ابتدایی و ۴ سال دبیرستان) را بازگرداند. اصلاحات با سرعت زیاد، بدون مشورت و با پیامدهایی گسترده اجرا شد: از کاهش کیفیت آموزش گرفته تا افزایش فشار بر معلمان.
از ابتدا مشخص بود که مسئله فقط حقوق و مزایا نیست؛ بلکه بیاعتمادی به دولت، نگرانی از آیندۀ آموزش و حس نادیدهگرفتهشدن معلمان نیز نقش مهمی در شکلگیری اعتراض داشتند. اما چرا این حرکت جمعی، با وجود حمایت وسیع، شکست خورد؟ و چرا اتحادیۀ معلمان لهستان که آن را رهبری میکرد، نتوانست نقش مؤثر خود را ایفا کند؟
نویسنده که خود نیز مدرس دانشگاه و درگیر در مطالعات میدانی این رویداد بوده، با انجام مصاحبه با معلمان و تحلیل دادههای رسانهای و اسناد اتحادیه، استدلال میکند که پاسخ در مفاهیم کلیدی «قدرت انجمنی» و «مشروعیت اتحادیهای» نهفته است.
اعتصاب در بخش آموزش؛ بستر خاص لهستان
اعتصاب سراسری در لهستان دشوار و پیچیده است، زیرا قانون فقط اعتصاب در سطح محل کار را به رسمیت میشناسد. بنابراین معلمان باید در هر مدرسه، بهصورت مستقل و طبق روند قانونی سهمرحلهای (مذاکره، میانجیگری، و رفراندوم) اقدام میکردند.
دستمزد معلمان با وجود اشتغال محلی، در سطح ملی تعیین میشود و این تضاد باعث میشود که معلمان، به ظاهر علیه مدیر مدرسه (کارفرمای رسمی)، ولی در واقع علیه دولت دست به اعتراض بزنند.
اتحادیۀ معلمان لهستان، اتحادیهای بزرگ و تاریخی است که حدود ۲۰۰٬۰۰۰ عضو دارد، اما منتقدان آن را وابسته به گذشتۀ کمونیستی میدانند. رقیب آن، (اتحادیۀ «همبستگی» Solidarity) که راستگرا است، در این اعتصاب از دولت حمایت کرد و کنارهگیری کرد.
شبکههای اجتماعی مانند «Protest with an Exclamation Mark» و «Teachers’ Room» نقش بزرگی در بسیج معلمان بازی کردند و در کنار اتحادیۀ معلمان لهستان، باعث شکلگیری شبکهای غیررسمی از هماهنگکنندگان اعتصاب شدند.
زمینۀ نظری
قدرت انجمنی (Associational Power)
این مفهوم به توانایی کارگران برای سازماندهی جمعی اشاره دارد، چه از طریق اتحادیههای رسمی و چه از راه شبکههای غیررسمی. قدرت انجمنی زمانی شکل میگیرد که افراد حس هویت مشترک پیدا کنند، منابع مالی و اطلاعاتی داشته باشند و در ساختاری قابل اعتماد فعالیت کنند. برای مثال، توانایی معلمان در هماهنگی ۲۰٬۰۰۰ مدرسه در دو ماه، نشانۀ قدرت انجمنی بالا بود. اما این قدرت به شرطی مؤثر واقع میشود که با سازماندهی و رهبری مشروع همراه باشد.
مشروعیت اتحادیهای (Union Legitimacy)
مشروعیت یعنی اعضا، اتحادیه را نمایندۀ واقعی، مؤثر و قابل اعتماد خود بدانند. این مشروعیت در سطح قانونی، عمومی، کارفرمایی و مهمتر از همه، میان خود اعضا تعریف میشود. در نبود مشروعیت، اعضا از اتحادیه فاصله میگیرند یا به سازمانهای موازی روی میآورند؛ همانگونه که در سال ۲۰۱۹ «کمیتۀ اعتصاب درونمدرسهای MKS» شکل گرفت.
سازماندهی از دل بحران
اعتراض و اعتصاب ممکن است فرصتی برای احیای اتحادیهها باشند، به شرطی که با «سازماندهی عمیق» همراه شوند: حضور مستمر در محل کار، آموزش، ارتباط منظم و راهبردهای شفاف. در غیر این صورت، بحرانها به بیاعتمادی دامن میزنند و موجب تضعیف مشروعیت میشوند.
یافتههای پژوهش میدانی دربارۀ بحران مشروعیت اتحادیۀ معلمان لهستان
در این بخش، نویسنده بر اساس ۳۱ مصاحبه با معلمان شرکتکننده در اعتصاب و تحلیل دادههای رسانهای، روند «کاهش مشروعیت» اتحادیۀ معلمان لهستان را شناسایی و دستهبندی کرده است. این بحران در دو بازۀ زمانی قابل تحلیل است:
پیش از اعتصاب: که نشانههای فرسایش مشروعیت قابل مشاهده بود.
در جریان اعتصاب: که این بحران شدت گرفت و به شکافهای عملی در رهبری اعتصاب منجر شد.
چهار بُعد اصلی بحران مشروعیت که در این بخش بررسی میشوند، عبارتاند از:
حس بیعدالتی (Perceived Injustice)
حس ناکارآمدی (Perceived Ineffectiveness)
دسترسپذیری اتحادیه (Union Availability)
دموکراسی درونی (Internal Democracy)
حس بیعدالتی: «صداهای خاموش شده»
بسیاری از معلمان احساس میکردند اتحادیه فقط به خواستۀ «افزایش حقوق» توجه دارد و دیگر دغدغههای مهم آنان را، مثل شرایط آموزشی، تأثیر اصلاحات ساختاری، فشارهای روانی و کیفیت آموزش نادیده میگیرد.
مثلاً در مصاحبهای گفته شد:«همه چیز را خلاصه کرده بودند در دستمزد. انگار ما فقط به پول فکر میکنیم. در حالی که ما نگران آیندۀ دانشآموزها هم بودیم.»
این در حالی بود که فضای رسانهای معلمان، مثل گروههای فیسبوکی «Protest z Wykrzyknikiem» بیشتر به مسائل نظام آموزشی، محتوای درسی، عدالت آموزشی و بحران ناشی از اصلاحات ساختاری میپرداخت.
اتحادیه، بنا بر قانون، تنها میتوانست خواستههایی را مطرح کند که به «سطح محل کار» مربوط باشد، مانند دستمزد. اما معلمان خواستار نمایندگی وسیعتری بودند؛ بهخاطر این بود که احساس میکردند «صدایشان شنیده نمیشود.»
حس ناکارآمدی: اتحادیهای بدون آینده؟
از نظر بسیاری از معلمان، اتحادیۀ معلمان لهستان تصویری منسوخ، ناکارآمد و وابسته به گذشته داشت. دلایل این نگرش متعدد بودند:
الف) تصویر منفی از گذشتۀ کمونیستی
برخی مصاحبهشوندگان بهصراحت گفتند که اتحادیه برایشان یادآور بوروکراسی حزبی کمونیستی است:«این اتحادیۀ معلمان لهستان بوی کمونیسم میدهد؛ عدهای پیرمرد که نمیخواهند صندلیشان را ول کنند.»
ب) تجربههای تلخ گذشته
برخی گفته بودند که در گذشته عضو اتحادیه بودند ولی وقتی نیاز به کمک داشتند، پاسخی نگرفتند:«دو بار نیاز به وکیل داشتم، دو بار زنگ زدم، و دو بار تحقیر شدم.»
ج) ضعف برنامهریزی برای اعتصاب
در طول اعتصاب، معلمان بارها تاکید کردند که اتحادیه «هیچ برنامۀ مشخصی» برای شرایط طولانیمدت نداشته است:«فکر کنم خیال میکردند اعتصاب سه روزه تمام میشود. اصلاً آماده نبودند.»
د) ناتوانی در مقابله با حملات رسانهای
دولت و کلیسای کاتولیک، بهشدت اعتصاب را زیر سؤال بردند و معلمان را به بیمسئولیتی متهم کردند. در این میان، اتحادیۀ معلمان لهستان هیچ پاسخ مؤثری نداد:«دولت ما را خائن جلوه داد. اتحادیه حتی یک جواب درست نداد و از معلمان دفاع نکرد.»
عدم حضور در مدرسهها: «اتحادیه کجاست؟»
یکی از شدیدترین نقدها به اتحادیۀ معلمان لهستان، «غیبت مستمر» آن در زندگی روزمرۀ مدارس بود.
برخی معلمان اصلاً نمیدانستند که اتحادیۀ معلمان لهستان در مدرسهشان نماینده دارد.
برخی دیگر فقط کاغذهایی از اتحادیه در تابلو اعلانات میدیدند و هیچ ارتباطی بین اتحادیه و زندگی واقعی مدرسه حس نمیکردند.
«تا قبل از اعتصاب، فکر نمیکردیم اصلاً اتحادیهای در مدرسه باشد. بعداً فهمیدیم مدیر مدرسه خودش مراحل مذاکره و میانجیگری را انجام داده!»
عدم ارتباط روزمره باعث شد معلمان بهجای اتحادیه، به گروههای فیسبوکی یا واتساپی اعتماد کنند. آنها میگفتند در این گروهها احساس همدلی و پاسخگویی دارند، چیزی که از اتحادیۀ معلمان لهستان ندیده بودند.
بحران دموکراسی درونی: «ما هیچوقت در تصمیمگیری نبودیم»
معلمان بهشدت از شیوۀ تصمیمگیری در اتحادیه ناراضی بودند:
رهبر اتحادیه بدون مشورت با بدنه، اعتصاب را «تعلیق» کرد.
اطلاعرسانی بهجای داخل اتحادیه، از طریق رسانهها صورت گرفت.
اتحادیه با معلمان غیرعضو، حتی آنهایی که در خط مقدم اعتصاب بودند، اصلاً مشورت نمیکرد.
«هیچکس از ما نظر نپرسید. گفتند اعتصاب تعلیق شده. همین را هم از اخبار شنیدیم. بعضیها گفتند دیگر توی اتحادیه نمیمانند.»
«ما غیرعضوها حتی بیشتر از اعضا کار کردیم. ولی صدایمان را هیچجا نشیندند. در مذاکره حتی یک نماینده هم نداشتیم.»
این وضعیت باعث شد معلمان بهجای اعتماد به اتحادیۀ معلمان لهستان، به تشکیل MKSها (کمیتههای اعتصاب درونمدرسهای) روی بیاورند؛ گروههایی خودجوش که برنامه میدادند، اطلاعرسانی میکردند و در مواردی حتی تصمیمات استراتژیک میگرفتند.
در هفتۀ سوم، یک نهاد سراسری از ۲۰ کمیتۀ اعتصاب درونمدرسهای به نام OMKS شکل گرفت که عملاً تبدیل به رقیب یا جایگزین اتحادیه شد. آنها حتی پیشنهاد دادند دانشآموزان فارغالتحصیل نمره بگیرند تا خانوادهها به معلمان پشت نکنند؛ اقدامی که در عمل اعتصاب را تضعیف کرد.
فاکتورهای عملی دیگر
نبود صندوق اعتصاب مؤثر
اتحادیۀ معلمان لهستان اطلاعات روشنی از بودجۀ اعتصاب و میزان کمک به معلمان نداد. بسیاری از اعتصابکنندگان، بهویژه آنهایی که عضو اتحادیه نبودند، هیچگونه جبراندستمزدی دریافت نکردند. در عوض، مردم عادی، سلبریتیها و فعالان اجتماعی کمپینی راه انداختند که بیش از ۲ میلیون یورو جمعآوری کرد و به ۱۷٬۰۰۰ معلم کمک مالی رساند. با این حال، بسیاری هنوز هم خارج از پوشش مالی ماندند، چون تنها افراد با درآمد خانوادگی پایین مشمول بودند.
قطع ارتباط بین مدارس
معلمان نمیدانستند چند مدرسۀ دیگر اعتصاب کردهاند یا چه برنامهای در پیش است. از اتحادیه اطلاعاتی نمیرسید. افراد مجبور بودند اخبار را از تلویزیون یا رسانههای آنلاین پیگیری کنند.
«هر شب با دلشوره اخبار نگاه میکردم ببینم فردا مدرسه تعطیل است یا نه. از خود اتحادیه که خبری نبود.»
در مجموع، یافتهها تصویری از بحران تدریجی و عمیق ارائه میدهند. اتحادیهای که زمانی نماد قدرت صنفی بود، به نهادی بیصدا، غیرپاسخگو و غیرقابل اعتماد تبدیل شده بود. در مقابل، شبکههای خودجوش، هرچند موقتی، توانستند خلأ رهبری را پر کنند و نشان دهند که جنبشهای مدرن کارگری بدون تغییر ساختارهای سنتی ممکن نیست.
بحث
از اعتصاب شکستخورده تا درسی برای بازسازی جنبشهای صنفی
تحلیل دادهها نشان میدهد که شکست اعتصاب ۲۰۱۹ لهستان نهتنها ناشی از مداخله دولت یا ضعف چانهزنی مالی بود، بلکه از دل بحرانی عمیقتر در درون اتحادیۀ معلمان لهستان بیرون آمد: بحران مشروعیت درونی.
این بحران را میتوان در چهار محور بهخوبی مشاهده کرد:
شکاف هدفها میان اتحادیه و بدنۀ معلمان:
اتحادیه تمرکز خود را صرفاً بر افزایش حقوق گذاشته بود، اما بسیاری از معلمان، مسئله را وسیعتر میدیدند؛ آنها خواهان توجه به محتوای آموزشی، اصلاحات پرشتاب، عدالت آموزشی و فشار کاری بودند. این تفاوت دیدگاه باعث شد بسیاری احساس کنند «صدایشان شنیده نمیشود و اعتصاب نمایندۀ واقعی دغدغههایشان نیست».
ضعف در ارائۀ راهبرد و منابع لازم برای اعتصاب:
اتحادیه هیچ استراتژی روشنی برای مدیریت طولانیمدت اعتصاب نداشت. بهجای آن، رهبر اتحادیه ظاهراً امیدوار بود با فشار اولیه، دولت عقبنشینی کند. اما وقتی این اتفاق نیفتاد، خلأ برنامهریزی به وضوح نمایان شد و بدنۀ اعتصاب بیپشتوانه ماند.
عدم حضور در محل کار و ارتباط با اعضا:
اتحادیۀ معلمان لهستان سالها بود که فعالیت در سطح مدرسه را جدی نمیگرفت. مصاحبهها نشان میداد که معلمان حتی از وجود نمایندۀ اتحادیه در مدرسهشان بیاطلاع بودند. نبود چهرههای شناختهشده و قابل اعتماد در سطح محلی، باعث شد که فضای اعتماد و انسجام شکل نگیرد.
فروریختن اعتماد به دموکراسی درونی اتحادیه:
تصمیمهای حساس (مثل تعلیق اعتصاب) بدون مشورت با اعضا یا اطلاعرسانی شفاف گرفته شد. این رفتار اقتدارگرایانه با وجود خواستههای روشن برای دموکراسی و مشارکت، منجر به شکلگیری «کمیتههای اعتصاب مستقل یا همان کمیتههای درونمدرسهای» شد. این گروهها حتی در مواردی استراتژیهای مخالف با اتحادیۀ معلمان لهستان اتخاذ کردند.
ظهور رقیبی خودجوش: MKS و OMKS
کمیتههای خودگردان MKS و سپس OMKS (کمیتۀ سراسری)، شکاف مشروعیت اتحادیه را بیشتر نمایان کردند. آنها در سطح محلی کار میکردند، ارتباط مؤثرتری با معلمان داشتند و حتی در مواردی بهروزتر و هماهنگتر از اتحادیۀ معلمان لهستان عمل کردند. نمونه بارز آن، تصمیم کمیتۀ سراسری برای نمره دادن به دانشآموزان سال آخر بود تا خانوادهها از اعتصاب دلزده نشوند. گرچه این تصمیم از نظر برخی معلمان به معنی تضعیف اعتصاب بود، ولی نشان میداد که کمیتهها بیشتر از اتحادیه به فضای اجتماعی حساس هستند.
دولت چگونه بحران را مدیریت کرد؟
دولت از شکاف میان اتحادیۀ معلمان لهستان و معلمان مستقل بهره برد. به جای مذاکره با اتحادیه، «میز گرد آموزش» (round table) را راهاندازی کرد و از والدین، گروههای غیررسمی و حامیان دولتی دعوت کرد. این کار، نقش اتحادیۀ معلمان لهستان را تضعیف و مشروعیت آن را بیش از پیش زیر سؤال برد.
حتی اتحادیۀ راستگرای «همبستگی» هم ابتدا در جلسات شرکت کرد ولی بعداً انصراف داد و گفت این میز گرد صوری و بیاثر است.
چرا نقدها فقط متوجه اتحادیۀ معلمان لهستان بود، نه کمیتهها؟
گرچه کمیتهها نیز با تصمیمهایی مثل پایان دادن به اعتصاب از قدرت اعتصاب کاستند، اما انتقادات اصلی متوجه اتحادیۀ معلمان لهستان بود، چون:
اتحادیۀ معلمان لهستان نقش رسمی و قانونی در اعتصاب داشت.
اتحادیۀ معلمان لهستان بودجه، ساختار، سابقه و مسئولیت را بر عهده داشت.
معلمان انتظار داشتند اتحادیه که نمایندۀ رسمیشان بود، صدای واقعیشان باشد.
کمیتهها، در مقابل، نهادهای غیررسمی و موقت بودند و بیشتر نقش فوریتی ایفا میکردند.
نتیجهگیری
مشروعیت از پایین ساخته میشود، نه بالا
اعضای یک اتحادیه، نه صرفاً با کارت عضویت، بلکه با حس مشارکت، شنیدهشدن و اعتماد به تصمیمگیری درونی در آن باقی میمانند. مشروعیت اتحادیه باید مدام بازسازی شود و اگر از دست برود، بازگرداندنش بسیار دشوار خواهد بود.
ساختارهای سنتی بدون اصلاح، در برابر شبکههای مدرن میبازند
در دنیای امروز، شبکههای اجتماعی، گروههای فیسبوکی و انجمنهای محلی جایگزین نهادهای کند و بوروکراتیک شدهاند. اتحادیۀ معلمان لهستان اگر میخواهد بقا پیدا کند، باید از این ابزارهای مدرن برای «بازتعریف خود» استفاده کند. برای مثال، در پایان اعتصاب، صفحۀ فیسبوک Protest z Wykrzyknikiem بیش از ۵۸٬۰۰۰ دنبالکننده داشت، در حالیکه بسیاری از معلمان حتی به سایت اتحادیۀ معلمان لهستان مراجعه نمیکردند.
دموکراسی درونی، شرط بقاست
تصمیمگیریهای مهم، مثل شروع یا پایان اعتصاب، باید با مشورت مستقیم اعضا انجام شود. احساس «بیصدایی» در میان اعضا، سم مهلکی برای انسجام سازمانی است.
اتحادیهها هنوز مهماند، اما باید تغییر کنند
با وجود تمام انتقادات، همچنان اتحادیۀ معلمان لهستان مهمترین نهاد در سازماندهی معلمان است. کمیتهها موقتی بودند و دوام نیاوردند. بنابراین، چاره در حذف نهادهای سنتی نیست، بلکه در اصلاح و بازسازی عمیق آنهاست.



